loading...
عشق بی پایان

علی بازدید : 11 جمعه 23 اسفند 1392 نظرات (0)

 

باز باران ، بی طراوت ، کو ترانه؟! سوگواری ست ،رنگ غصه ، خیسی غم ،

می خورد بر بام خانه ، طعم ماتم . یاد می آرم که غصه ، قصه را می کرد کابوس ،

بوسه می زد بر دو چشمم گریه با لبهای خیسش.


می دویدم، می دویدم ، توی جنگل های پوچی ، زیر باران مدیحه ،

رو به خورشید ترانه ، رو به سوی شادکامی .

می دویدم ، می دویدم ، هر چه دیدم غم فزا بود ، غصه ها و گریه ها بود ،
بانگ شادی پس کجا بود؟
این که می بارد به دنیا ، نیست باران ، نیست باران ، گریه ی پروردگار است،
اشک می ریزد برایم.
می پریدم از سر غم ، می دویدم مثل مجنون ، با دو پایی مانده بر ره
از کنار برکه ی خون.
باز باران ، بی کبوتر ، بوف شومی سایه گستر ، باز جادو ، باز وحشت ،
بی ترانه ، بی حقیقت ، کو ترانه؟! کو حقیقت؟!
هر چه دیدم زیر باران ، از عبث پر بود و از غم ، لیک فهمیدم که شادی
مرده او دیگر به دلها ، مرده در این سوگواری…

ارسال نظر برای این مطلب

کد امنیتی رفرش
درباره ما
Profile Pic
واسه گذاشتن مطالپ عاشقانه از طریف ایمیل واسم بفرستید نظر یادتون نره عزیزان alilove2loves@gmail.com alilove2love051@gmail.com 09194671035 09382323373
اطلاعات کاربری
  • فراموشی رمز عبور؟
  • آرشیو
    عشق بی پایان

    RoyayeKhis.irRoyayeKhis.ir

    RoyayeKhis.irRoyayeKhis.ir

    آمار سایت
  • کل مطالب : 135
  • کل نظرات : 13
  • افراد آنلاین : 1
  • تعداد اعضا : 1
  • آی پی امروز : 46
  • آی پی دیروز : 4
  • بازدید امروز : 147
  • باردید دیروز : 5
  • گوگل امروز : 0
  • گوگل دیروز : 0
  • بازدید هفته : 242
  • بازدید ماه : 545
  • بازدید سال : 772
  • بازدید کلی : 6,851